هوش مصنوعی:
این شعر عرفانی و عاشقانه از صائب تبریزی، به موضوعاتی مانند عشق، رنج، خرد، و تحول درونی میپردازد. شاعر از عشق به عنوان نیرویی متحول کننده یاد میکند که میتواند درد و رنج را به زیبایی و اکسیر تبدیل کند. همچنین، اشارههایی به مفاهیم فلسفی و عرفانی مانند محو شدن در عشق و نقش خرد در زندگی دارد.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات به رنج و داغ عشق ممکن است برای سنین پایینتر سنگین باشد.
غزل شمارهٔ ۴۳۷۹
جان در بدن خاکی ما زنگ برآورد
این گوهر صاف از صدف این رنگ برآورد
در قطره چه مقدار کند جلوه محیطی
این دایره ها چشم مرا تنگ برآورد
در هر هنری دست دگر بود چو سروم
در جیب ز افسردگیم زنگ برآورد
عشق تو حوالت به دل سوخته ام کرد
تا همچو شرارم ز دل سنگ برآورد
تمکین خرد را که ز کوه است گرانتر
سیلاب خرام تو سبک سنگ برآورد
بردار دل از خویش که در هر کششی عشق
چندین پسر ادهم از اورنگ برآورد
از عشق تو گردید تن خاکیم اکسیر
از پرتو می جام من این رنگ برآورد
از خشکی زهار فرو شست جهان را
این مطرب تردست چه آهنگ برآورد
برآینه ام طوطی خوش حرف گران است
روشن گهری خلق مرا تنگ برآورد
یارب نشود تنگدل آن غنچه خندان
هر چند که ما را ز دل تنگ برآورد
زان جلوه مستانه که باد سحری کرد
چون غنچه ام از پیرهن زنگ برآورد
در عشق تو شد محو هر آن نقش که ایام
با خون دل از پرده نیرنگ برآورد
چشم تو غزالی است که دیوانه ما را
از پنجه شیران قوی چنگ برآورد
هر داغ ز سر تا قدمش حلقه درسی است
عشق تو کسی را که ز فرهنگ برآورد
صائب تو قدح نوش که کیفیت آن چشم
ما را ز خمار می گلرنگ برآورد
این گوهر صاف از صدف این رنگ برآورد
در قطره چه مقدار کند جلوه محیطی
این دایره ها چشم مرا تنگ برآورد
در هر هنری دست دگر بود چو سروم
در جیب ز افسردگیم زنگ برآورد
عشق تو حوالت به دل سوخته ام کرد
تا همچو شرارم ز دل سنگ برآورد
تمکین خرد را که ز کوه است گرانتر
سیلاب خرام تو سبک سنگ برآورد
بردار دل از خویش که در هر کششی عشق
چندین پسر ادهم از اورنگ برآورد
از عشق تو گردید تن خاکیم اکسیر
از پرتو می جام من این رنگ برآورد
از خشکی زهار فرو شست جهان را
این مطرب تردست چه آهنگ برآورد
برآینه ام طوطی خوش حرف گران است
روشن گهری خلق مرا تنگ برآورد
یارب نشود تنگدل آن غنچه خندان
هر چند که ما را ز دل تنگ برآورد
زان جلوه مستانه که باد سحری کرد
چون غنچه ام از پیرهن زنگ برآورد
در عشق تو شد محو هر آن نقش که ایام
با خون دل از پرده نیرنگ برآورد
چشم تو غزالی است که دیوانه ما را
از پنجه شیران قوی چنگ برآورد
هر داغ ز سر تا قدمش حلقه درسی است
عشق تو کسی را که ز فرهنگ برآورد
صائب تو قدح نوش که کیفیت آن چشم
ما را ز خمار می گلرنگ برآورد
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۳۷۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۳۸۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.