۲۰۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۷۳۴

از زیر چشم در رخ مستور می نگر
مستور رابه دیده مستور می نگر

از پاکدامنی نکنی گر به می نگاه
باری درآن دو نرگس مخمور می نگر

بگشای چاک سینه وسیر بهشت کن
آیینه پیش رو نه و در حور می نگر

غمگین وشادمان مشواز هیچ حالتی
در انقلاب عالم پرشور می نگر

سیری زخاک نیست تهی چشم حرص را
در کاسه های خالی فغفور می نگر

آخر به آتش است سر و کار ظلم را
انجام کار خانه زنبور می نگر

روی زمین اگر چو سلیمان ازان توست
خود رابه زیر پای کم از مور می نگر

فربه مساز لقمه تن رابه آب ونان
آخر به تنگی دهن گور می نگر

شبنم به آفتاب ز پاس ادب رسید
با یار دل یکی کن و از دور می نگر

تاممکن است از سخن حق خموش باش
صائب به دار عبرت منصور می نگر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۷۳۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۷۳۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.