هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی و اخلاقی است که بر اهمیت صبر، عشق، صداقت، و ارزشهای معنوی تأکید دارد. شاعر از مفاهیمی مانند عشق، داغ دل، حلقهی زرین، سیل واصل، و آیینه به عنوان نمادهایی برای بیان حقایق عمیق زندگی استفاده میکند. پیام اصلی شعر این است که بدون ارزشهای اساسی مانند عشق، صداقت، و معرفت، زندگی بیمعناست.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی موجود در شعر ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اصطلاحات و نمادهای بهکاررفته نیاز به دانش ادبی و تجربهی زندگی بیشتری دارند.
غزل شمارهٔ ۴۸۷۷
عاشقان رامغز درسر گرنباشد گومباش
کف اگر در بحر پرگوهر نباشد گو مباش
داغ در دل هست، اگر بر سر نباشد گو مباش
حلقه بیرون درگر زر نباشد گو مباش
سیل واصل شد به دریا بی دلیل ورهنما
عزم صادق را اگر رهبر نباشد گو مباش
می شود نقش مراد از ساده لوحی جلوه گر
بر رخ آیینه گر جوهر نباشد گو مباش
می توان کردن به روی گرم تسخیر جهان
گر زانجم مهر رالشکر نباشد گو مباش
سخت رویی میهمان راروی گردان می کند
خانه آیینه راگر در نباشد گو مباش
ناله نی راست صد تنگ شکر در آستین
بندبندش گر پر ازشکرنباشد گو مباش
نیست جای پرفشانی تنگنای آسمان
گر مرا سامان بال و پر نباشد گو مباش
نامش ازآیینه دارد عمر جاویدان ،اگر
آب حیوان رزق اسکندر نباشد گو مباش
نیست لنگر گیر دریای پرآشوب جهان
کشتی مارا اگر لنگر نباشد گو مباش
انفعال روسیاهی آب می سازد مرا
آب در صحرای محشر گر نباشد گو مباش
بس بود خاکی که بر سر کرده ام درزندگی
برسر خاکم عمارت گر نباشد گو مباش
دل ز شکر می برد صائب ز شیرینی سخن
طوطی مارا اگر شکر نباشد گو مباش
کف اگر در بحر پرگوهر نباشد گو مباش
داغ در دل هست، اگر بر سر نباشد گو مباش
حلقه بیرون درگر زر نباشد گو مباش
سیل واصل شد به دریا بی دلیل ورهنما
عزم صادق را اگر رهبر نباشد گو مباش
می شود نقش مراد از ساده لوحی جلوه گر
بر رخ آیینه گر جوهر نباشد گو مباش
می توان کردن به روی گرم تسخیر جهان
گر زانجم مهر رالشکر نباشد گو مباش
سخت رویی میهمان راروی گردان می کند
خانه آیینه راگر در نباشد گو مباش
ناله نی راست صد تنگ شکر در آستین
بندبندش گر پر ازشکرنباشد گو مباش
نیست جای پرفشانی تنگنای آسمان
گر مرا سامان بال و پر نباشد گو مباش
نامش ازآیینه دارد عمر جاویدان ،اگر
آب حیوان رزق اسکندر نباشد گو مباش
نیست لنگر گیر دریای پرآشوب جهان
کشتی مارا اگر لنگر نباشد گو مباش
انفعال روسیاهی آب می سازد مرا
آب در صحرای محشر گر نباشد گو مباش
بس بود خاکی که بر سر کرده ام درزندگی
برسر خاکم عمارت گر نباشد گو مباش
دل ز شکر می برد صائب ز شیرینی سخن
طوطی مارا اگر شکر نباشد گو مباش
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۸۷۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۸۷۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.