۲۲۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۸۹۱

رنگ می بازد زنام بوسه یاقوت لبش
ازاشارت آب می گردد هلال غبغبش

ازگریبان حیات جاودان سر برزند
چون قبا هرکس که درآغوش گیرد یک شبش

عاشقان بیدهن را زهره گفتار نیست
ورنه جای بوسه پرخالی است درکنج لبش !

از نیستان داشت شیران جهان رادرقفس
بود درعهدی که ازنی همچو طفلان مرکبش

کوچه و بازار را پرشور می بینم دگر
تاکدامین سنگدل آزاد کرد ازمکتبش

بوسه های تشنه لب، پر در پرهم بافته است
چون کبوترهای چاهی، گرد چاه غبغبش

هر که را درهم فشارد درد بی زنهار عشق
گوش گیرد آسمان سنگدل ازیاربش

در گذر صائب ز مطلبها که در دیوان عشق
هرکه بی مطلب نگردد برنیاید مطلبش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۸۹۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۸۹۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.