۲۱۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۹۴۵

چسان گستاخ گیرم بوسه ازلعل می آشامش؟
که رنگ از بوسه خورشید می بازد لب بامش

نماید سرمه را بیهوشدارو نرگس مستش
عرق راچشم قربانی کند رخسار گلفامش

ازان حسن تمام اجزا کسی چون چشم بردارد؟
که دریک کاسه دارد نقل و می چشم چو بادامش

به حرفی چون دهان شکوه مارا نمی بندد؟
لب لعلی که کار بوسه می آید زدشنامش

تمنای رهایی دارم از صیاد بیرحمی
که گیراتربود ازخون ناحق حلقه دامش

به فکر ما خمار آلودگان ساقی کجا افتد؟
که می گردد می نارس ز تمکین کهنه در جامش

سگ لیلی ز آهو صد بیابان است وحشی تر
من مجنون به مشت استخوانی چون کنم رامش ؟

نباشد هرکه راامروز در خاطر غم فردا
شب آدینه اطفال باشد جمله ایامش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۹۴۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۹۴۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.