هوش مصنوعی:
این متن شعری عاشقانه و عرفانی است که با استفاده از تصاویر و استعارههای زیبا، احساسات عمیق عاشقانه و درد فراق را بیان میکند. شاعر از عناصری مانند کعبه، طاق نیسان، خط و خال، زلف، اشک، و صحنههای طبیعت برای توصیف حالات درونی خود استفاده کرده است. همچنین، اشارههایی به مفاهیم عرفانی مانند خاک، خون، و صحنههای نمادین مانند کربلا دارد که بر شدت احساسات و عمق معنا میافزاید.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که درک آنها نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کلاسیک فارسی دارد. همچنین، برخی از استعارهها و تصاویر به کار رفته ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده باشد.
غزل شمارهٔ ۴۹۶۸
چنان افکنده است ازطاق دلها کعبه راکویش
که پهلو می زند با طاق نیسان طاق ابرویش
به این عنوان غبار خط اگر برخیزد ازرویش
به زیر خاک ماند دام زلف عنبرین بویش
اگر چه مهر خاموشی به لب چون مردمک دارد
سخن چون خامه می ریزد ز مژگان سخنگویش
میان گوهر وآیینه صحبت در نمی گیرد
نگه دارد چسان خود راعرق برصفحه رویش
ز خون صید اطلس پوش شد صحرا و از شوخی
اشارت برنمی دارد سر از دنبال ابرویش
دلی کز تیغ سیراب تو زخمی بر جگر دارد
سراسر می رود آب خضر پیوسته درجویش
اگر از دل تراوش کم کند خوناب، معذورم
کباب من ندارد اشک ازبس گرمی خویش
مکن تخم امید عالمی راروزی موران
نگه دارای خط بیرحم دست ازخال دلجویش
سیه بختی به خون چون لاله غلطیده است هرجانب
زمین کربلا راداغ دارد عرصه کویش
به موج پیچ وتاب غیرت افتاده است چون جوهر
مگر آیینه روی خویش رادیده است دررویش؟
دل ز بالابلندان می رباید سرو نازمن
صنوبر چون نگه دارد دل از بالای دلجویش؟
تواند کج نشستن درصف روشندلان صائب
نشیند هرکه چون مینا شبی زانو بزانویش
که پهلو می زند با طاق نیسان طاق ابرویش
به این عنوان غبار خط اگر برخیزد ازرویش
به زیر خاک ماند دام زلف عنبرین بویش
اگر چه مهر خاموشی به لب چون مردمک دارد
سخن چون خامه می ریزد ز مژگان سخنگویش
میان گوهر وآیینه صحبت در نمی گیرد
نگه دارد چسان خود راعرق برصفحه رویش
ز خون صید اطلس پوش شد صحرا و از شوخی
اشارت برنمی دارد سر از دنبال ابرویش
دلی کز تیغ سیراب تو زخمی بر جگر دارد
سراسر می رود آب خضر پیوسته درجویش
اگر از دل تراوش کم کند خوناب، معذورم
کباب من ندارد اشک ازبس گرمی خویش
مکن تخم امید عالمی راروزی موران
نگه دارای خط بیرحم دست ازخال دلجویش
سیه بختی به خون چون لاله غلطیده است هرجانب
زمین کربلا راداغ دارد عرصه کویش
به موج پیچ وتاب غیرت افتاده است چون جوهر
مگر آیینه روی خویش رادیده است دررویش؟
دل ز بالابلندان می رباید سرو نازمن
صنوبر چون نگه دارد دل از بالای دلجویش؟
تواند کج نشستن درصف روشندلان صائب
نشیند هرکه چون مینا شبی زانو بزانویش
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۹۶۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۹۶۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.