هوش مصنوعی:
این متن شعری است که به موضوعاتی مانند خجالت، عصیان، عشق، تنهایی، فرصتهای از دست رفته، بخشش، و ارزشهای درونی میپردازد. شاعر از احساسات عمیق خود مانند خجلت، وحشت، و عشق سخن میگوید و به مفاهیمی مانند بخشش، فرصتها، و ارزشهای واقعی در زندگی اشاره میکند.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و اخلاقی است که درک آنها نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، برخی از عبارات ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده یا سنگین باشد.
غزل شمارهٔ ۴۹۹۰
چون برون آورم ازجیب سر خجلت خویش؟
که ز عصیان خجلم بیش من از طاعت خویش
آن که در آینه بیتاب شد از طلعت خویش
آه اگر در دل عاشق نگرد صورت خویش
بر غزالان چه کنم دامن صحرا را تنگ ؟
من که در خانه بیابانیم از وحشت خویش
فرصت از خنده برق است سبک جولانتر
مده از دست چو کوته نظران فرصت خویش
حرف سایل اگر ازآب گهر سبز کنم
غوطه در بحر زنم از عرق خجلت خویش
چشم سیری ز طعام است ترا، زین غافل
که به اطعام توان سیر شد از نعمت خویش
نشود شسته رخ سایلش از گرد سؤال
هرکریمی که نگردد خجل از همت خویش
یوسف آنجا که به سیم و زر قلب است گران
چه بر آرم ز صدف گوهر بی قیمت خویش؟
گذرد جنت اگر از در ویرانه من
نیست ممکن که برون پانهم ازخلوت خویش
گر چه باشد دهن تیغ لب جام، مرا
همچنان خون خورم از جرأت بی غیرت خویش
من که پشتم خم ازین بار گران گردیده است
چون گرانبار کنم پشت کس ازمنت خویش ؟
حاصل من چو مه نو ز کمانخانه چرخ
تیرباران اشارت بود از شهرت خویش
زان سیاه است رخ ماه که چون لاغر شد
می کشد تیغ به سیمای ولی نعمت خویش
چشم من نیست به آسودگی خود صائب
هست در راحت احباب مرا راحت خویش
که ز عصیان خجلم بیش من از طاعت خویش
آن که در آینه بیتاب شد از طلعت خویش
آه اگر در دل عاشق نگرد صورت خویش
بر غزالان چه کنم دامن صحرا را تنگ ؟
من که در خانه بیابانیم از وحشت خویش
فرصت از خنده برق است سبک جولانتر
مده از دست چو کوته نظران فرصت خویش
حرف سایل اگر ازآب گهر سبز کنم
غوطه در بحر زنم از عرق خجلت خویش
چشم سیری ز طعام است ترا، زین غافل
که به اطعام توان سیر شد از نعمت خویش
نشود شسته رخ سایلش از گرد سؤال
هرکریمی که نگردد خجل از همت خویش
یوسف آنجا که به سیم و زر قلب است گران
چه بر آرم ز صدف گوهر بی قیمت خویش؟
گذرد جنت اگر از در ویرانه من
نیست ممکن که برون پانهم ازخلوت خویش
گر چه باشد دهن تیغ لب جام، مرا
همچنان خون خورم از جرأت بی غیرت خویش
من که پشتم خم ازین بار گران گردیده است
چون گرانبار کنم پشت کس ازمنت خویش ؟
حاصل من چو مه نو ز کمانخانه چرخ
تیرباران اشارت بود از شهرت خویش
زان سیاه است رخ ماه که چون لاغر شد
می کشد تیغ به سیمای ولی نعمت خویش
چشم من نیست به آسودگی خود صائب
هست در راحت احباب مرا راحت خویش
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۹۸۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۹۹۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.