۲۱۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۰۰۱

زنوبهار خط یار ناامید مباش
ز حسن عاقبت کار نا امید مباش

به نوش جاده نیش منتهی گردد
به زخم خار ز گلزار ناامید مباش

درابرهای سیه بیشتر بود باران
ز تیرگی شب تار ناامید مباش

می رسیده نگیرد قرار در مینا
به دور خط ز لب یار نا امید مباش

دلیل کعبه مقصود، نعل وارون است
ز چین ابروی دلدار ناامید مباش

نمی شود نکند آه کار خود آخر
ز آه سینه افگار ناامید مباش

نه از بهار خط سبز خال شد سر سبز؟
ز تخم سوخته زنهار نا امید مباش

اگر چورشته تن خویش را گداخته ای
ز فصل گوهر شهسوار ناامید مباش

به آفتاب رسد شبنم ازسحر خیزی
ز فیض دیده بیدار ناامید مباش

گرفت نبض خس و خار،برق آتشدست
ز خارخار دل زار ناامید مباش

به فکر غنچه نسیم بهارمی افتد
عبث ز بستگی کارناامیدمباش

به جذبه کاهربا برگ کاه را دریافت
تو نیز از کشش یار ناامید مباش

به فکرآینه خواهد فتاد روشنگر
ز پرده داری زنگار ناامید مباش

به مکر خویش گرفتار می شود غدار
ز مکر عالم غدار ناامید مباش

زحرف مور سلیمان شکفته شدصائب
درین بساط ز گفتار ناامید مباش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۰۰۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۰۰۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.