هوش مصنوعی: شاعر در این متن بیان می‌کند که به بهشت و گنج‌های دنیوی علاقه‌ای ندارد و عشق و آزادگی را بر هر چیزی ترجیح می‌دهد. او از وضعیت خود راضی است و حتی در سختی‌ها، مانند یوسف در چاه، به ارزش‌های خود پایبند می‌ماند. شاعر همچنین اشاره می‌کند که از بینوایی و آزادگی لذت می‌برد و فریب ظواهر دنیا را نمی‌خورد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه زندگی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و اشارات تاریخی مانند داستان یوسف ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد.

غزل شمارهٔ ۵۰۳۱

نمی روم به بهشت برین زخانه خویش
به گل فرو شده پایم درآستانه خویش

به گنجها نتوان درد را خرید از من
به زر بدل نکنم رنگ عاشقانه خویش

به نغمه دگران احتیاج نیست مرا
که هست چون خم می مطربم ز خانه خویش

چو یوسفم که به چاه افتد از کنار پدر
اگر به چرخ برآیم ز آستانه خویش

اگر چه هر نفسم گرد کاروان غمی است
بجان رسیده ام از وضع بیغمانه خویش

بلاست رتبه گفتار چون بلند افتاد
به خواب چند توان رفتن ازافسانه خویش ؟

به بینوایی و آزادگی خوشم صائب
مرا قفس نفریبد به آب و دانه خویش
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۰۳۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۰۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.