هوش مصنوعی: شاعر در این شعر خود را به شمع تشبیه می‌کند که در راه عشق و روشنایی بخشیدن به دیگران می‌سوزد و رنج می‌کشد. او از ایثار، فداکاری و دردهای عشق سخن می‌گوید و بیان می‌کند که با وجود رنج‌های فراوان، هرگز از راه خود بازنمی‌گردد. شمع در این شعر نماد عاشقی است که برای دیگران می‌سوزد و روشنی می‌بخشد، اما خود در خاموشی و تنهایی به سر می‌برد.
رده سنی: 15+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌های پیچیده مانند شمع و اشک ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد.

غزل شمارهٔ ۵۱۲۲

در کشاکش از زبان آتشین بودم چو شمع
تا نپیوستم به خاموشی نیاسودم چو شمع

دیدنم نادیدنی، مد نگاهم آه بود
در شبستان جهان تاچشم بگشودم چو شمع

سوختم تا گرم شد هنگامه دلها ز من
بر جهان بخشودم و برخود نبخشودم چو شمع

اشک وآه برق جولان را براه انداختم
در طریق عشق پای خود نفرسودم چو شمع

سوختم صدبار و از بی اعتباریها نگشت
قطره آبی به چشم روزن ازدودم چو شمع

پاس صحبت داشتن آسایش از من برده بود
زیر دامان خموشی رفتم آسودم چو شمع

این که گاهی می زدم برآب و آتش خویش را
روشنی درکار مردم بود مقصودم چو شمع

چون صدف در پرده های دل نهفتم اشک را
گوهر خود را به هر بیدرد ننمودم چو شمع

روزی من بردل این تنگ چشمان بار بود
گرچه در محفل زبان برخاک می سودم چو شمع

پرده های خواب رامی سوختم از اشک گرم
دیده بان دولت بیدار خود بودم چو شمع

مایه اشک ندامت گشت وآه آتشین
هرچه از تن پروری برجسم افزودم چو شمع

این زمان افسرده ام صائب ،وگر نه پیش ازین
می چکید آتش ز چشم گریه آلودم چو شمع
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۱۲۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۱۲۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.