هوش مصنوعی:
این شعر بیانگر حالات روحی و عرفانی شاعر است که با وجود غرق شدن در مشکلات و رنجهای زندگی، از حقیقت و عشق الهی غافل نیست. شاعر با استفاده از استعارهها و تصاویر زیبا، احساسات عمیق خود را نسبت به عشق، رنج، جستجو و عرفان بیان میکند.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عرفانی و استفاده از استعارههای پیچیده در شعر، درک آن را برای مخاطبان جوانتر دشوار میسازد. همچنین، برخی از مضامین مانند رنج و جستجوی معنوی ممکن است برای سنین پایین نامفهوم یا غیرجذاب باشد.
غزل شمارهٔ ۵۳۳۱
گر چه در تعمیر جسمم غافل از دل نیستم
دست در گل دارم اما پای در گل نیستم
خط شناس جوهر آیینه دل نیستم
ورنه از راز نهان چرخ غافل نیستم
پیش انوار تجلی نعل من درآتش است
چون شرر پروانه هر شمع محفل نیستم
با اثر کاری ندارد اشک بی پروای من
تخم می افشانم در فکر حاصل نیستم
ماه نتواند به دام هاله آوردن مرا
پیش هر ناشسته رویی پای درگل نیستم
کشتی نوحم دل دریاست لنگر گاه من
چون کمند موج در انداز ساحل نیستم
گرچه از منزل برون ننهاده ام هرگز قدم
بی خبر ازراه و رسم هیچ منزل نیستم
با همه آزردگی از من کسی آزرده نیست
آهنین جانم ولیکن آهنین دل نیستم
در نمی آیم ز جا از روی گرم انجمن
چون سپند بی ادب نادیده محفل نیستم
پیچ و تاب فارغ البالی بلایی بوده است
جسته ام بیرون ز بند و بی سلاسل نیستم
وحشیان آرزو را سر به صحرا داده ام
همچو مجنون گوش برآوازمحمل نیستم
دامن مطلب به جستجو نمی آید به دست
ورنه من در قطع راه شوق کاهل نیستم
می زند موج شکستن پیکرم چون بوریا
در دبستان ریاضت فرد باطل نیستم
گرچه از زخم نمایان شاخ گل گردیده ام
همچنان از چشم زخم خار غافل نیستم
در بیابان طلب چون لشکر ریگ روان
می کنم قطع ره و در فکر منزل نیستم
گر چه صائب شسته ام از دل غبار آرزو
یک نفس بی آه و یک دم بی غم دل نیستم
دست در گل دارم اما پای در گل نیستم
خط شناس جوهر آیینه دل نیستم
ورنه از راز نهان چرخ غافل نیستم
پیش انوار تجلی نعل من درآتش است
چون شرر پروانه هر شمع محفل نیستم
با اثر کاری ندارد اشک بی پروای من
تخم می افشانم در فکر حاصل نیستم
ماه نتواند به دام هاله آوردن مرا
پیش هر ناشسته رویی پای درگل نیستم
کشتی نوحم دل دریاست لنگر گاه من
چون کمند موج در انداز ساحل نیستم
گرچه از منزل برون ننهاده ام هرگز قدم
بی خبر ازراه و رسم هیچ منزل نیستم
با همه آزردگی از من کسی آزرده نیست
آهنین جانم ولیکن آهنین دل نیستم
در نمی آیم ز جا از روی گرم انجمن
چون سپند بی ادب نادیده محفل نیستم
پیچ و تاب فارغ البالی بلایی بوده است
جسته ام بیرون ز بند و بی سلاسل نیستم
وحشیان آرزو را سر به صحرا داده ام
همچو مجنون گوش برآوازمحمل نیستم
دامن مطلب به جستجو نمی آید به دست
ورنه من در قطع راه شوق کاهل نیستم
می زند موج شکستن پیکرم چون بوریا
در دبستان ریاضت فرد باطل نیستم
گرچه از زخم نمایان شاخ گل گردیده ام
همچنان از چشم زخم خار غافل نیستم
در بیابان طلب چون لشکر ریگ روان
می کنم قطع ره و در فکر منزل نیستم
گر چه صائب شسته ام از دل غبار آرزو
یک نفس بی آه و یک دم بی غم دل نیستم
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۳۳۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۳۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.