هوش مصنوعی: این متن شعری است که از دردها و رنج‌های عاشقانه و روحی شاعر سخن می‌گوید. شاعر از ناتوانی در روشن کردن دل تاریک خود، قانع شدن چشم‌هایش به خون دل، و ناتوانی در حفظ عیوب خود در برابر دل‌های روشن می‌گوید. همچنین، او از عشق پرشور و ناممکن بودن پنهان کردن آن، و از تلاش‌های بی‌ثمرش برای تسخیر زیبایی‌های دور از دسترس سخن می‌راند. در نهایت، شاعر به ناتوانی خود در برابر حوادث زندگی و تلاش برای حفظ خود اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق عاشقانه و روحی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند رنج‌های عاطفی و فلسفی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین یا نامفهوم باشد.

غزل شمارهٔ ۵۴۱۱

ترک تن دل را نگردانیده روشن چون کنم
پشت چون آیینه مظلم به گلخن چون کنم

دیده روشن به خون دل زمن قانع شده است
من ز قندیل حرم امساک روغن چون کنم

از لطافت باز شبنم بر نمی دارد گلش
خار خشک خویش من درکار گلشن چون کنم

باغ را نتوان تمام از رخنه دیوار دید
دل تسلی از تماشایش به دیدن چون کنم

من گرفتم عیب خود از دیده ها کردم نهان
عیب خود پوشیده از دلهای روشن چون کنم

پرده ناموس نتواند حریف عشق شد
شعله جواله را پنهان به دامن چون کنم

از نسیمی من که می لرزم به جان چون برگ بید
دعوی ازادگی چون سرو سوسن چون کنم

من گرفتم خار راهش را بر اوردم زپا
خارخارش راز دل بیرون به سوزن چون کنم

چون کنم تسخیر آن حسن پریشان گردرا
ماه را گردآوری با چشم روزن چون کنم

باز من در آن جهان مسند ز دست شاه داشت
از نظر بستن خرامش آن نشیمن چون کنم

لامکان چون چشمه سوزن بر دل من تنگ بود
در جهان تنگتر از چشم سوزن چون کنم

از تجلی هر سر خاری است میل آتشین
حفظ چشم خویش در صحرای ایمن چون کنم

در فلاخن می نهد سیل حوادث کوه را
جمع پای خویش صائب من به دامن چون کنم
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۴۱۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۴۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.