۲۳۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۷۲۶

به شور عشق و جنون همچو صبح مشهورم
شکسته است نمکدان چرخ را شورم

ز جوش سینه من خم به وجد می آید
چکیده کف عشقم، شراب منصورم

به روی گرم غریبی چنان فریفت مرا
که دل ز صبح وطن سرد شود چو کافورم

به نکهتی که ازین باغ رزق من کردند
چه خانه ها که پر از شهد کرد زنبورم

چو صبح اگر چه جهان روشن است از نفسم
غبار خاطر محفل چو شمع بی نورم

چه نسبت است به مژگان مرا نمی دانم
که پیش چشمم و از پیش چشمها دورم

چه شعله بود که زد حرص در نهاد مرا
که دل خنک نشد از موی همچو کافورم

سبوی جسم کجا سد راه من گردد
شکست شیشه چرخ از شراب پر زورم

به راه راست دلالت مکن مرا صائب
که زه به خویش نگیرد کمان پرزورم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۷۲۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۷۲۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.