۲۶۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۷۴۳

ستاره سوخته آتشین عذارانم
چو داغ لاله سیه روز نوبهارانم

به پاک چشمی من شبنمی ندارد باغ
ز دست هم بربایند گلعذارانم

ز مشت خار و خس من سفر نمی آید
مگر به بحر برد سیل نوبهارانم

مرا به حلقه اطفال رهنما گردید
که شیشه بارم و مشتاق سنگبارانم

ربوده است ز من اختیار، جذبه بحر
عنان گسسته تر از رشته های بارانم

چو داغ لاله به خون گر چه روی خود شستم
درین حدیقه هنوز از سیاهکارانم

هزار مرحله دارم به آن رمیده غزال
اگر چه قافله سالار بیقرارانم

اگرچه تخته مشتی حوادث فلکم
گشاده روی تر از شام روزه دارانم

بشوی دست ز تعمیر من که چون مجنون
خراب کرده جولان نی سوارانم

چو از هزار یکی ناله ام به گل نرسد
ازین چه سود که سر حلقه هزارانم

همان که داده غمم غمگسار خواهد شد
اگر به غم بگذراند غمگسارانم

به گرد من نرسد سیل خوش عنان صائب
که من گداخته آتشین عذارانم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۷۴۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۷۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.