۲۱۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۸۲۸

می می کشند لاله عذاران ز روی هم
مستند بی شراب ز جام و سبوی هم

خوبان به آشنایی هم بیوفا شدند
دلهای ساده زود پذیرند خوی هم

صاحبدلان ز ناز نسیمند بی نیاز
چون غنچه می درند گریبان به بوی هم

چون برگ گل درین چمن از پاک طینتی
پشت همند خاک نشینان و روی هم

خامان تلاش نکهت عنبر کنند و عود
تازه است مغز سوخته جانان ز بوی هم

آشفتگان که آه به هم قرض می دهند
فارغ نیند یک نفس از رفت و روی هم

با تشنگی بساز که این خشک طینتان
چینند همچو ریگ روان آبروی هم

هر چند هست خانه روشندلان جدا
چون آب می روند سراسر به جوی هم

از شرم حسن و عشق همان در دو عالمیم
ما و ترا کنند اگر روبروی هم

شکر ز بند خانه نی گو برون میا
ما را بس است چاشنی گفتگوی هم

از منت طبیب شود دردها زیاد
بیچارگان شوند مگر چاره جوی هم

صائب در بهشت برین است بی سخن
چشمی که واکنند دو یکدل به روی هم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۸۲۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۸۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.