هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از ناامیدی، یأس و بیپناهی خود سخن میگوید. او به هیچ چشمهای جز دل خود امید ندارد و از دنیای گذرا و بیثبات شکایت میکند. شاعر به وعدههای پوچ دنیا اعتماد ندارد و خود را مانند شبنمی سیاه میداند که از آفتاب توقعی ندارد. او از روز حساب نمیهراسد زیرا خود را حسابگر میداند و از دنیای مست و خراب سخن میگوید.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن برای مخاطبان زیر 16 سال ممکن است دشوار باشد. همچنین، مفاهیمی مانند ناامیدی، یأس و انتقاد از دنیا نیاز به بلوغ فکری دارد.
غزل شمارهٔ ۵۹۴۴
مکش ز حسرت تیغ خودم که تاب ندارم
ز هیچ چشمه دیگر امید آب ندارم
بغیر دل که به دست خداست بست و گشادش
دگر امید گشایش ز هیچ باب ندارم
خوشم به وعده خشکی ز شیشه خانه گردون
امید گوهر سیراب ازین سراب ندارم
درین محیط که بی لنگرست باد مخالف
بغیر کسب هوا کار چون حباب ندارم
چرا خورم غم دنیا به این دوروزه اقامت؟
چو بازگشت این منزل خراب ندارم
در آن جهان ندهد فقر اگر نتیجه، در اینجا
همین بس است که پروای انقلاب ندارم
دلیل قطع امیدست آرمیدگی من
ز نارسایی این رشته پیچ و تاب ندارم
مبین به موی سفیدم، که همچو صبح بهاران
درین بساط به جز پرده های خواب ندارم
ترا که هست می ازماهتاب روی مگردان
که من زدست تهی روی ماهتاب ندارم
درین ریاض من آن شبنم سیاه گلیمم
که روی گرم توقع ز آفتاب ندارم
مرا ز روز حساب ای نفس دراز مترسان
که خود حسابم و اندیشه حساب ندارم
مساز روی ترش از نگاه بی غرض من
که همچو نامه بی مطلبان جواب ندارم
ز فکر صائب من کاینات مست و خرابند
چه شد به ظاهر اگر در قدح شراب ندارم
ز هیچ چشمه دیگر امید آب ندارم
بغیر دل که به دست خداست بست و گشادش
دگر امید گشایش ز هیچ باب ندارم
خوشم به وعده خشکی ز شیشه خانه گردون
امید گوهر سیراب ازین سراب ندارم
درین محیط که بی لنگرست باد مخالف
بغیر کسب هوا کار چون حباب ندارم
چرا خورم غم دنیا به این دوروزه اقامت؟
چو بازگشت این منزل خراب ندارم
در آن جهان ندهد فقر اگر نتیجه، در اینجا
همین بس است که پروای انقلاب ندارم
دلیل قطع امیدست آرمیدگی من
ز نارسایی این رشته پیچ و تاب ندارم
مبین به موی سفیدم، که همچو صبح بهاران
درین بساط به جز پرده های خواب ندارم
ترا که هست می ازماهتاب روی مگردان
که من زدست تهی روی ماهتاب ندارم
درین ریاض من آن شبنم سیاه گلیمم
که روی گرم توقع ز آفتاب ندارم
مرا ز روز حساب ای نفس دراز مترسان
که خود حسابم و اندیشه حساب ندارم
مساز روی ترش از نگاه بی غرض من
که همچو نامه بی مطلبان جواب ندارم
ز فکر صائب من کاینات مست و خرابند
چه شد به ظاهر اگر در قدح شراب ندارم
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۹۴۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۹۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.