۲۱۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۰۹۵

می گذشت از پرده های آسمان فریاد من
برنمی آید کنون از آشیان فریاد من

در جوانی می گذشت از سنگ خارا ناله ام
تیر بی پر شد ز قد چون کمان فریاد من

یک نوا دارم ولی چون بلبل از نیرنگ گل
جلوه دیگر کند در هر دهان فریاد من

نیست چون بلبل، زبانی ناله پر شور من
همچو نی خیزد ز مغز استخوان فریاد من

گر چه صحبت یک نفس باشد جدایی مشکل است
از فراق تیر باشد چون کمان فریاد من

بلبلان را ناله من بر سر شور آورد
من چو نالم خیزد از چندین زبان فریاد من

می خورم افسوس بر عهدی که بودم در چمن
در قفس نبود ز هجر آشیان فریاد من

می شود هر برگ سبز او زبان بلبلی
پهن گردد گر به صحن گلستان فریاد من

ابر نتوانست گشتن سرمه آواز رعد
چون شود در پرده های دل نهان فریاد من؟

من به امید تو گاهی می شدم دستانسرا
تا تو رفتی شد غریب گلستان فریاد من

سرکش افتاده است آن رعنا، وگرنه سرو را
سر به گلشن داد چون آب روان فریاد من

کی چنین آواره می شد فکر من هر جانبی؟
مستمع می یافت گر در اصفهان فریاد من

کوه چون ابر بهاران روی در صحرا نهد
گر شود با رعد صائب همعنان فریاد من
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۰۹۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۰۹۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.