۲۴۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۲۸۳

لب به نیسان نگشاید صدف دیده من
لنگر بحر بود گوهر سنجیده من

از پر کاه جهان همت من مستغنی است
التجا پیش خسیسان نبرد دیده من

دل آزاد من و گرد علایق، هیهات
خار خون می خورد از دامن برچیده من

برق با سوخته خرمن چه تواند کردن؟
غم عالم چه کند با دل غم دیده من؟

نسبت من به غزالان سبکسیر خطاست
نرسد سیل به گرد دل رم دیده من

مژده وقت است که چون مور برآرد پروبال
بس که از شوق تو پرواز کند دیده من

به نسیمی ز هم اوراق دلم می ریزد
به تأمل گذر از نخل خزان دیده من

بر سر حرف میارید دل تنگ مرا
مگشایید سر نامه پیچیده من

خواب سنگین من از آب گرانتر گردید
زنگ آیینه بود سبزه خوابیده من

می کند جلوه پیراهن یوسف صائب
پیش صاحب نظران دیده پوشیده من
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۲۸۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۲۸۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.