۱۹۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۳۱۰

اگر چه خاک کند کشته از نظر پنهان
ز کشتگان تو شد خاک سر به سر پنهان

ز لفظ، معنی نازک برهنه تر گردد
کجا به زلف شود موی آن کمر پنهان؟

همیشه محو پریخانه سلیمان است
سری که شد ز خیال تو زیر پر پنهان

چنان که چشمه ز سنبل نهان شود، شده است
ز خوابهای پریشان مرا نظر پنهان

چو در نقاب رود حسن، ناامید مباش
که در شکوفه بود میوه های تر پنهان

مرا ز دیدن پنهان یار ظاهر شد
که کرده در دل او ناله ام اثر پنهان

گسستن است چو آخر مآل پیوستن
چه سود ازین که شود رشته در گهر پنهان؟

ز خانه چون مه شبگرد من برون آید
ز هاله ماه شود در ته سپر پنهان

مرا به قاصد و پیغام و نامه حاجت نیست
که از دلش به دلم می رسد خبر پنهان

ز خنده کردن رسوای غنچه شد معلوم
که زیر پوست نماند نشاط زر پنهان

اگر رسم به زمین بوس بیخودی چه عجب
که عمرهاست ز خود می کنم سفر پنهان

ز حرص، بال و پر جستجو برون آرد
اگر چه مور شود در دل شکر پنهان

ز چرب نرمی گردون فریب لطف مخور
که هست در دل این موم نیشتر پنهان

ز بوی سوختگی در میان بازارم
اگر شوم به دل سنگ چون شرر پنهان

ز چشم شور شود تلخ زندگی صائب
صدف ز بحر ازان می کند گهر پنهان
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۳۰۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۳۱۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.