هوش مصنوعی: این شعر به موضوع غربت و تنهایی شاعر در جهان می‌پردازد. او احساس می‌کند که در همه‌جا غریب است و حتی در وطن خود نیز احساس غربت می‌کند. شاعر از تلخی‌های غربت و دوری از وطن سخن می‌گوید و بیان می‌کند که هیچ‌کس به حال او ترحم نمی‌کند. این شعر پر از استعاره‌ها و تصاویر شاعرانه است که غم و اندوه ناشی از غربت را به زیبایی بیان می‌کنند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی موجود در شعر، همراه با استفاده از استعاره‌ها و تصاویر پیچیده، برای درک و ارتباط بهتر با متن، نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. این محتوا برای نوجوانان و بزرگسالانی مناسب است که می‌توانند با احساسات و تفکرات شاعر همراه شوند.

غزل شمارهٔ ۶۳۵۱

شده است در همه عالم سمر غریبی من
دویده است به هر رهگذر غریبی من

چو آفتاب به تنها روی برآمده ام
زیاده می شود از همسفر غریبی من

نمی توان ز غریبی به گرد فکر رسید
اگر به فکر شود همسفر غریبی من

شوند در وطن خود غریب یکسر خلق
کند به اهل جهان گر اثر غریبی من

درین ریاض من آن شبنم زمین گیرم
که سوخت لاله رخان را جگر غریبی من

به لفظ معنی بیگانه آشنا نشود
به حال خویش بود در حضر غریبی من

نمی توان خبر از من گرفت چون عنقا
پریده است به بال دگر غریبی من

همیشه در وطن خود غریب می بودم
چو آفتاب نشد در بدر غریبی من

خوشم به عمر سبکرو که می شود آخر
به نیم چشم زدن چون شرر غریبی من

چو کبک سختی ایام نیست بر من بار
شده است شهری کوه و کمر غریبی من

دو گوشواره عرشند آفرینش را
یکی یتیمی گوهر، دگر غریبی من

علاج غربت من زین جهان نمی آید
مگر رود ز جهان دگر غریبی من

خوشم به یاد شکرخنده وطن، ورنه
ز شام هجر بود تلختر غریبی من

من آن خیال غریبم درین خراب آباد
که هیچ کس نکند رحم بر غریبی من

ز بس که تلخی از اخوان کشیده ام صائب
شود ز یاد وطن بیشتر غریبی من
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۳۵۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۳۵۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.