۴۳۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۳۸۱

دل از گناه پاک چو دارالسلام کن
خاک سیاه بر سر مینا و جام کن

چون برق، ذوق باده بود پای در رکاب
عیش مدام خواهی، ترک مدام کن

خواهی چو شعله چشم و چراغ جهان شوی
در پیش پای هر خس و خاری قیام کن

آب حیات در ظلمات است، زینهار
مانند شمع در دل شبها قیام کن

چون سرو پا به دامن آزادگی بکش
آنگاه در بهشت فراغت خرام کن

در زیر زلف یأس بود چهره امید
هر جا دلت فرود نیاید مقام کن

آب حیات دولت فانی است نام نیک
این دولت دو روزه خود مستدام کن

هر چند ناله تو کند دانه را سپند
ای مرغ خوش نوا، حذر از چشم دام کن

ما خون گرم خویش حلال تو کرده ایم
خواهی به شیشه افکن و خواهی به جام کن

بزم شراب، بی مزه بوسه ناقص است
پیش آی و عیش ناقص ما را تمام کن

خواهی که بر رخ تو در فیض وا شود
چون صائب اقتدا به حدیث و کلام کن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۳۸۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۳۸۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.