۲۳۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۳۹۶

موقوف انقطاع بود اتصال من
از خود گسستن است کمند غزال من

چون ساز، گوشمال مرا ساز می کند
در ترک گوشمال بود گوشمال من

آبی که نیست در جگرم می کند سبیل
ریحان همیشه تازه بود در سفال من

در روز حشر شسته بود پاک، نامه ها
گر نم برون دهد عرق انفعال من

سرشته خیال من از خواب نگسلد
رحم است بر کسی که شود هم خیال من

بر گوهرم غبار یتیمی فزون شود
چندان که چرخ بیش دهد خاکمال من

از من فراغبال درین بوستان مجو
کز نقش، سبزه ته سنگ است بال من

با صد هزار عقده چو سروم گشاده روی
کلفت می رسد به کسی از ملال من

صائب چو مار سرزده پیچم به خویشتن
موری اگر به سهو شود پایمال من
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۳۹۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۳۹۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.