۲۱۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۵۳۱

میخانه ای که شوق تو باشد مدام او
دایم به زور باده زند دور، جام او

سنگ ملامتی که به هم بشکند ترا
چون کعبه واجب است به جان احترام او

طومار درد و داغ عزیزان رفته است
این مهلتی که عمر درازست نام او

رحم است بر کسی که شود خرج مردگان
چون حافظ مزار سراسر کلام او

در هر سری که هست تمنای گلرخی
از بوی گل پری زده گردد مشام او

در هر دلی که عشق الهی کند نزول
چون کعبه جای کسب هوا نیست بام او

صائب بس است قسمت من خون دل ز عشق
دست که می رسد به می لعل فام او؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۵۳۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۵۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.