هوش مصنوعی:
این شعر از صائب تبریزی، با استفاده از تصاویر و استعارههای غنی، به موضوعاتی مانند عشق، رنج، غفلت، و ناپایداری دنیا میپردازد. شاعر از افتادن گوهرها از مخزن اسرار، سروهای بلند بر زمین افتاده، و دیگر تصاویر برای بیان ناپایداری و رنجهای زندگی استفاده میکند. همچنین، به مفاهیمی مانند عشق الهی، فنا، و بیاعتباری دنیا اشاره دارد.
رده سنی:
16+
این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کلاسیک فارسی نیاز دارد. همچنین، برخی از استعارهها و مفاهیم ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده باشد.
غزل شمارهٔ ۶۵۸۶
نه تبخاله است بر گرد دهان یار افتاده
که گوهرها برون از مخزن اسرار افتاده
کدامین سرو بالا را گذار افتاده بر گلشن؟
که از خمیازه دست شاخ گل از کار افتاده
به چین عاریت دامان استغنا نیالاید
ز بس شمشیر ابروی تو جوهردار افتاده
نگیرد پرده غفلت اگر چشم عزیزان را
متاع یوسفی در هر سر بازار افتاده
به آب روی خود در منتهای عمر می لرزم
به دست رعشه دارم ساغر سرشار افتاده
مجو در سایه بال هما امنیت خاطر
که این گنج گهر در سایه دیوار افتاده
که می گوید ثمر در پختگی بر خاک می افتد؟
سر منصور از خامی به پای دار افتاده
فلک بیهوده می گردد طرف با آه گرم من
سپر پوچ است با تیغی که لنگردار افتاده
نشوید گرد خواب غفلت از چشم گرانخوابم
ز بس سیلاب عمر من سبکرفتار افتاده
بود غافل ز دام زیر خاکم چشم ظاهربین
وگرنه رشته تسبیح از زنار افتاده
زند بر سنگ سر از غیرت کلک گهربارم
اگر چه تیشه فرهاد شیرین کار افتاده
کدامین سروبالا را خدایا در نظر دارد
که مهر عالم آرا را ز سر دستار افتاده
ازان صائب سر از پای خجالت برنمی دارم
که رزقم چون قلم گفتار بی کردار افتاده
که گوهرها برون از مخزن اسرار افتاده
کدامین سرو بالا را گذار افتاده بر گلشن؟
که از خمیازه دست شاخ گل از کار افتاده
به چین عاریت دامان استغنا نیالاید
ز بس شمشیر ابروی تو جوهردار افتاده
نگیرد پرده غفلت اگر چشم عزیزان را
متاع یوسفی در هر سر بازار افتاده
به آب روی خود در منتهای عمر می لرزم
به دست رعشه دارم ساغر سرشار افتاده
مجو در سایه بال هما امنیت خاطر
که این گنج گهر در سایه دیوار افتاده
که می گوید ثمر در پختگی بر خاک می افتد؟
سر منصور از خامی به پای دار افتاده
فلک بیهوده می گردد طرف با آه گرم من
سپر پوچ است با تیغی که لنگردار افتاده
نشوید گرد خواب غفلت از چشم گرانخوابم
ز بس سیلاب عمر من سبکرفتار افتاده
بود غافل ز دام زیر خاکم چشم ظاهربین
وگرنه رشته تسبیح از زنار افتاده
زند بر سنگ سر از غیرت کلک گهربارم
اگر چه تیشه فرهاد شیرین کار افتاده
کدامین سروبالا را خدایا در نظر دارد
که مهر عالم آرا را ز سر دستار افتاده
ازان صائب سر از پای خجالت برنمی دارم
که رزقم چون قلم گفتار بی کردار افتاده
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۵۸۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۵۸۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.