هوش مصنوعی: این شعر از صائب تبریزی بیانگر احساسات عمیق شاعر درباره انزوا، ناامیدی و بی‌اعتنایی به دنیای مادی است. شاعر از تنهایی خود در قفس زندگی سخن می‌گوید و اشاره می‌کند که سطحی‌نگران نمی‌توانند به عمق معانی پی ببرند. او همچنین به ناتوانی در تغییر دل افسرده و راه خوابیده اشاره می‌کند و از بی‌عدالتی‌ها و رنج‌های زندگی شکایت دارد. در نهایت، شاعر به قضا و قدر و نقش خدا در حفظ بندگان اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عمیق فلسفی و عرفانی است که برای درک کامل آن، خواننده نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند ناامیدی و انزوا ممکن است برای سنین پایین سنگین باشد.

غزل شمارهٔ ۶۸۱۷

نیست پروای بهارم، من و کنج قفسی
که برآرم به فراغت ز ته دل نفسی

سطحیان غور معانی نتوانند نمود
رزق موج است ز دریای گهر خار و خسی

دل افسرده نگردد به نصیحت بیدار
راه خوابیده نخیزد به صدای جرسی

زود هموار ز جمعیت منزل گردد
هست در راه اگر قافله را پیش و پسی

شد دل روشن ما از سخن پوچ سیاه
چه کند آینه در دست پریشان نفسی؟

گوشه گیری که بود شاد به صیادی خلق
عنکبوتی است که نازد به شکار مگسی

دور گردان تو دارند مرا داغ و کباب
من چه می کردم اگر ره به تو می برد کسی

هست در دست قضا بست و گشاد در عیش
گره از جبهه به ناخن نگشوده است کسی

بیکسان راست خدا حافظ از آفات زمان
دزد کمتر بود آنجا که نباشد عسسی

صائب از خواهش بیجا دل من گشت سیاه
وقت آن خوش که ندارد ز جهان ملتمسی
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۸۱۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۸۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.