۲۳۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۹۷۳

تا کی ز دود غلیان دل را تباه سازی؟
این خانه خدا را تا کی سیاه سازی؟

تا کی برای دودی آتش پرست باشی؟
تا چند همچو حیوان با این گیاه سازی؟

تا چند شمع ماتم در بزم دل فروزی؟
هر دم که سربرآرد همرنگ آه سازی

لوح وجود انسان آیینه ای خدایی ا ست
این قسم مظهری را تا کی سیاه سازی؟

در یک شمار باشد جادو و دود، تا کی
این قسم جادویی را از دل پناه سازی؟

رنجی نبرده ای زان در سوختن دلیری
یک برگ را نسوزی گر یک گیاه سازی

خندید صبح پیری وقت سفیدکاری است
طومار زندگی را تا کی سیاه سازی؟

غلیان به کف ندارد جز اشک و آه چیزی
تا کی به اشک جوشی، تا کی به آه سازی؟

از ریشه گر برآری این برگ بی ثمر را
هر موی بر تن خود زرین گیاه سازی

هر دم که تیره نبود صبح گشاده رویی است
صبح وجود خود را تا کی سیاه سازی؟

گر ترک دودگیری، آیینه درون را
در عرض یک دو هفته روشن چو ماه سازی

وقت است وقت صائب کز دود لب ببندی
روشنگر دل خود ذکر اله سازی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۹۷۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۹۷۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.