۲۶۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۹۹۳

با دختر رز دگر نشستی
پیمان خدای را شکستی

دنبال هوای نفس رفتی
سررشته عهد را گسستی

گر توبه ترا شکسته می بود
کی توبه خویش می شکستی؟

بی وزن و سبک چو باد گشتی
از شاخ به شاخ بس که جستی

کردند ترا به آستین دور
چون گرد به هر کجا نشستی

آتش به تو دست یافت آخر
هر چند که چون سپند جستی

موی تو سفید گشت، بنمای
باری که ازین شکوفه بستی

دامان تو روز حشر گیرد
خاری که به زیر پا شکستی

بر شیشه آسمان زنی سنگ
از جام غرور بس که مستی

دور تو به سر رسید صائب
وز جهل، هنوز لای مستی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۹۹۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۹۹۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.