هوش مصنوعی: این متن عرفانی از مولانا یا یکی از شاعران صوفی‌مسلک است که عشق و محبت را به عنوان نیرویی فراتر از عقل و خرد توصیف می‌کند. شاعر از عشق به عنوان دریایی از خون و آتش یاد می‌کند که جهان را در بر می‌گیرد و فراتر از محدودیت‌های مادی است. او خود را سیمرغ عشق می‌داند که حتی عنقای خرد در برابر او زبون است. متن به وحدت وجود و نقش حق در جهان اشاره دارد و از اسرار درونی و بی‌حد و حصر بودن ذات الهی سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر دشوار بوده و نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌های پیچیده و مفاهیم متافیزیکی ممکن است برای سنین پایین نامفهوم باشد.

غزل شماره ۵۸

مرا از عشق دل لبریز خون است
چو اخگر کز محبّت در درون است

مگو عشق این نهنگ آتشین است
محبت نیست این دریای خون است

بسی بی پا و سر دارد به هرسوی
کز آن جمله یکی گردون دون است

شدیم از شهر بند عقل بیرون
کنون مأوای ما ملک جنون است

من آن سیمرغ کوه قاف عشقم
که عنقای خرد پیشم زبون است

جهان چون نقطه بین در مرکز دل
دو کون و یونس دل بطن نون است

بگوش ما بود هر نغمه موزون
غریو شحنه ساز ارغنون است

همه عالم حروف و حق سخنگوست
وزو حرف نخستین کاف و نون است

ازو در جنبش آمد گوهر گل
باو هر جبشی را هم سکون است

چو او را نیست حدی اُستوار است
هر آن جنبش که درچشمت نگون است

ندارد تابشش آغاز و انجام
بلی آن جلوه گر بی چند و چون است

مگو سرّ درون پرده اسرار
که از اندیشه سر ّحق برون است
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شماره ۵۷
گوهر بعدی:غزل شماره ۵۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.