هوش مصنوعی:
این شعر از عشق و درد فراق سخن میگوید. شاعر از زیبایی معشوق و تأثیر آن بر خود مینالد و از بیتوجهی معشوق شکایت دارد. او از صبر و تحمل خود میگوید که همچون خرمنی سوخته است و از حال بلبلی میگوید که باغش به تاراج رفته. در پایان، شاعر از حکیمی میخواهد که به درد او رسیدگی کند.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده باشد. همچنین، استفاده از استعارهها و اصطلاحات ادبی قدیمی ممکن است برای درک کامل، نیاز به دانش ادبی پایه داشته باشد.
غزل شماره ۱۲۲
زدی مشاطهات شانه به سنبل
که میآرد صبا بوی قرنفل
ببین از ناب می بر عارضش خوی
چو شبنم صبحدم بنشسته بر گل
چه سازم با دلی کورا نباشد
نه تاب التفات و نی تغافل
زدندی خوشه چینان تو آتش
مرا در خرمن صبر و تحمل
چو گلشن را کند تاراج کلچین
چه باشد حالت بیچاره بلبل
حکیما ای محال اندیش بنگر
بدور عارضش ز اشگم تسلسل
به پاداش دعایم ناسزا گفت
تذللنا له زاد التذلل
چو میدانی دعای درد اسرار
چرا در چاره اش داری تعلّل
که میآرد صبا بوی قرنفل
ببین از ناب می بر عارضش خوی
چو شبنم صبحدم بنشسته بر گل
چه سازم با دلی کورا نباشد
نه تاب التفات و نی تغافل
زدندی خوشه چینان تو آتش
مرا در خرمن صبر و تحمل
چو گلشن را کند تاراج کلچین
چه باشد حالت بیچاره بلبل
حکیما ای محال اندیش بنگر
بدور عارضش ز اشگم تسلسل
به پاداش دعایم ناسزا گفت
تذللنا له زاد التذلل
چو میدانی دعای درد اسرار
چرا در چاره اش داری تعلّل
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شماره ۱۲۱
گوهر بعدی:غزل شماره ۱۲۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.