هوش مصنوعی: این شعر از درد فراق و جدایی یاران می‌گوید و از روزگار شکایت می‌کند. شاعر از عذاب دل سنگین و امیدواری به دیدار یار سخن می‌گوید و از عدالت و رحمت شهریار درخواست کمک می‌کند. همچنین، او از بی‌ثمری تلاش‌هایش در زندگی گلایه می‌کند و خود را خاکسار و فداکار راه یار می‌داند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب‌تر است. همچنین، برخی از مفاهیم مانند شکایت از روزگار و درخواست عدالت نیاز به درک بیشتری از زندگی و تجربیات انسانی دارد.

غزل شماره ۱۴۱

بر افتی ای فراق از روزگاران
که یاران را جدا کردی ز یاران

بما امروز نگذارندش اغیار
بروز داوری هم دادخواهان

نقاب عنبرین از صبح رخسار
برافکن تا برآید بامدادان

نشاید دم زدن ورنه نبایست
باین سنگین دلی سیمین عذاران

بماکن گوشهٔ چشمی که عمری است
به خاک درگهیم امّیدواران

من ار قلبم قبولم کن که چندی است
شدم هم صحبت کامل عیاران

به فریاد دل ما رس که زیبا است
عدالت گستری از شهریاران

ندیدم حاصلی از کشتهٔ خویش
نچیدم نوگلی در نوبهاران

دل و جان فرش راهت کرده اسرار
که گوئی کیستند این خاکساران
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شماره ۱۴۰
گوهر بعدی:غزل شماره ۱۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.