هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد تنهایی، بی‌قراری عاشقانه و بی‌توجهی معشوق شکایت می‌کند. او از نابرابری اجتماعی و تفاوت طبقاتی نیز می‌گوید و در نهایت، تسلیم بودن در برابر ارادهٔ معشوق و عشق الهی را بیان می‌دارد.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه، همراه با اشارات به نابرابری اجتماعی، برای درک بهتر به بلوغ فکری نیاز دارد. همچنین، برخی از مضامین مانند درد عشق و تنهایی ممکن است برای سنین پایین سنگین باشد.

غزل شماره ۱۷۴

از غصّه دلم خون است در گوشهٔ تنهائی
آخر نه مسلمانی است تا چند شکیبائی

یک ره ز اسیر خویش احوال نمی پرسی
مُردَم به سر بالین یک بار نمی آئی

اندر خور ما آمد این خرقه درویشی
بر قامت آن شد راست آن کسوت دارائی

ای دست هنرمندان کوتاه ز دامانت
وی عقل خردمندان در عشق تو شیدائی

ما از تو و تو با ما دوریم و به نزدیکی
هرجا نه و هرجائی با ما نه و بامائی

گر بخشی و گر سوزی سر بر خط تسلیم است
اینک دل و جان بر کف تا آنکه چه فرمائی

اسرار دل پاکان عرش شه دادارست
اورنگ جووارنگ است کو دیدهٔ بینائی
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شماره ۱۷۳
گوهر بعدی:غزل شماره ۱۷۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.