۲۸۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۴

کیست کاندر دو جهان عاشق دیدار تو نیست
کو کسی کو بدل و دیده خریدار تو نیست

دور کن پرده زرخسار و رقیب از پهلو
که مرا طاقت نادیدن دیدار تو نیست

در تو حیرانم وآنکس که ندانست ترا
وندر آن کس که بدانست وطلب کارتو نیست

در طلب کاری گلزار وصالت امروز
نیست راهی که درو پای من وخار تو نیست

شربت وصل ترا وقت صلای عام است
زآنکه در شهر کسی نیست که بیمار تو نیست

من بشکرانه وصلت دل وجان پیش کشم
گر متاع دل وجان کاسد بازار تو نیست

در بهای نظری از تو بدادم جانی
بپذیر از من اگرچند سزاوار تو نیست

وصل تو خواستم از لطف تو روزی، گفتی
چون مرا رای بود حاجت گفتار تو نیست

سیف فرغانی ازتو بکه نالد چون هیچ
«کس ندانم که درین شهر گرفتار تو نیست »
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.