۲۷۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳۵

ای زروی تو مه و خور را مدد
از ازل دوران حسنت تا ابد

حسن را از عاشقان باشد کمال
پادشاه از لشکری دارد مدد

در کتاب ما نمی گنجد حروف
درحساب ما نمی آید عدد

معنی اسما همه در ذات تو
مضمر ست ای دوست چون نه در نود

کشته عشقت نمیرد در مصاف
مرده شوقت نخسبد در لحد

صعب باشد در دل شوریده عشق
گرم باشد آفتاب اندر اسد

آدمی بی عشق تو دل مرده ییست
ورفرشته جان خود دروی دمد

در ره عشقت براق همتم
می زند بر توسن گردون لگد

وصف حسنت کی توان گفتن بشعر
کسب دولت چون توان کردن بکد

خامشی بهتر که نتوانم گرفت
خیمه گردون چو خرگه در نمد

نفس اسرار ترا نبود امین
دزد بر جوهر نباشد معتمد

عاشق از چرخ و ز انجم برترست
اختر عاشق نیاید در رصد

از کلام او خلایق بی خبر
وز مقام او ملایک در حسد

ترک گفته جان او ملک دو کون
محو کرده روح او رسم جسد

سیف فرغانی بتو جان تحفه داد
تحفه درویش نتوان کرد رد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.