هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی، ستایشی از معشوق است که به عنوان جان جهان و منبع زیبایی توصیف شده است. شاعر عشق و وصال به معشوق را حیات ابدی و لذت باقی می‌داند و خود را در برابر او فقیر و نیازمند می‌بیند. همچنین، شعر به مفاهیمی مانند فداکاری، عشق الهی و بی‌اعتباری دنیای فانی اشاره دارد.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات فلسفی و عرفانی نیاز به بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۵۵۱

ای (که) تو جان جهانی و جهان جانی
گر بجان و بجهانت بخرند ارزانی

عشق تو مژده ور جان بحیات ابدی
وصل تو لذت باقی ز جهان فانی

خوب رویان جهان کسب جمال از تو کنند
آفتاب ار نبود مه نشود نورانی

زآسمان گر بزمین در نگری چون خورشید
غیر مه هیچ نباشد که بدو می مانی

ماه در معرض روی تو برآید چه عجب
شب روان را چو عسس سخت بود پیشانی

ظاهر آنست که در باغ جمال کس نیست
خوبتر زین گل حسنی که تواش بستانی

از سلاطین جهان همت من دارد عار
گر تو یک روز گدای در خویشم خوانی

شرمسارست توانگر ز زرافشانی خود
چون گدای تو کند دست بجان افشانی

از چنین داد و ستد سود چه باشد چو بمن
ندهی بوسه، وگر من بدهم نستانی

خسته تیغ غمت را ببلا بیم مکن
کشته را چند بشمشیر همی ترسانی

سیف فرغانی از عشق بپرهیز و منه
پا در آن کار که بیرون شد از آن نتوانی
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۵۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۵۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.