۲۷۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۶۵

ای نو عروس حسن ترا آفتاب روی
مه را ز شرم عارض تو در نقاب روی

بهر نظاره رخ چون ماه تو سزد
گر بر درت چو حلقه نهد آفتاب روی

با ماه عارضت پس ازین آفتاب را
مانند سیل تیره نماید در آب روی

ما چون ستاره ایم و تو خورشید و نور ما
از نور روی تست، ز ما بر متاب روی

زآن ساعتی که دیده ببیداریت بدید
دیگر بچشم من ننموده است خواب روی

از رویم آب رفت و ز باران اشک خود
هردم مرا چو آب شود پر حباب روی

از شرم چهره تو عرق بر گل اوفتد
هرگه که شویی از عرق چون گلاب روی

زلف تو آفتاب رخت را حجاب شد
خورشید را ز ابر بود در حجاب روی

هرگز بود که بار دگر سیف بیندت
بر روی او نهاده تو مست خراب روی

بر کف گرفته جامی زآن سان که مرد را
گلگون شود ز عکسش همچون شراب روی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۶۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۶۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.