۲۷۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳ - مدیح

ای بزرگی که حسن رای تو را
هر زمان بر من اصطناعی نوست

ابر کف تو تند و پر گهرست
بحر فضل تو ژرف و پر لؤلؤست

دل شادت چو عقل بی زللست
کف رادت چو علم بی آهوست

جز تو از مهتران خطاب که کرد
بنده خویش را برادر و دوست

هم رگ و پوست خواندیم شاید
وین تمثل ز روی عقل نکوست

زآنکه چون خون و استخوان شد طبع
مر مرا خدمت تو در رگ و پوست

گر مرا جان و دل ز خدمت تو
سال و مه با صفا و با نیروست

چون تخلف کنم ز خدمت تو
که مرا اصل زندگانی اوست

یاد پشتم ز بار رنج دو تاه
گرنه در مهر تو دلم یکتوست

تربیت کردیم به نظم و تو را
تربیت کردن چو من کس خوست

آن قصیده به جنب این قطعه
راست گویی که نامه مانوست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲ - تأسف بر سپید شدن موی
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴ - نصیحت
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.