۲۷۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۸ - ثناگستری

ابرم که همی ز دریا بردارم
وآنگاه همی به دریا بر بارم

از خواجه عمید همی گیرم
مدحی که همی تو را دارم

مادح شدمش گر چه نه طماعم
بنده شدمش گر چه ز احرارم

در آفتاب دولت او دایم
مانند چرخ عالی مقدارم

روزی که من نبینم رویش را
آن روز از عمر می نانگارم

وانگاه بینمش به دو سه روزی
بس کوته ست عمر که من دارم

در ره همی نیابم تا یک ره
بر صد هزار حیله دهد بارم

دورم چرا کند که نه من جغدم
از من چرا رمد که نه من مارم

کردم بر آنکه خامه برگیرم
بس وهم بر خیالش بگمارم

کافور و مشک ناب برانگیزم
وآن صورت لطیفش بنگارم

هر گه که بار بدهد بنشینم
با صورتش غم دل بگسارم

ای صاحب موفق فرزانه
اندیشه می نداری از کارم

نه نیز بپرسی احوالم
نه بیش بخوانی اشعارم

بازار تیز گشت مرا زی تو
زیرا شدی به طبع خریدارم

از من چو جان و دل را بخریدی
نزدیک تو تبه شد بازارم

می جوی مر مرا که نوا جویم
باز آر مر مرا که دل آزارم

بادت بقا و دولت پیوسته
این خواهمت ز ایزد دادارم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۷ - ستایش
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۹ - ستایشگری
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.