هوش مصنوعی:
شاعر در این متن به ستایش از شخصی به نام عمید میپردازد و عشق و وفاداری خود را به او ابراز میکند. او بیان میکند که مدیحهسرایی میکند، نه از روی طمع، بلکه از روی عشق و بندگی. شاعر از دوری و نبودن معشوق شکایت میکند و آرزو میکند که همیشه در حضور او باشد. او همچنین از بیتوجهی معشوق به خود و اشعارش گله میکند و از او میخواهد که به او توجه کند. در پایان، شاعر برای معشوق آرزوی بقا و سعادت میکند.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عاشقانه و عاطفی عمیق است که درک آنها نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد. همچنین، استفاده از صنایع ادبی و واژگان کهن ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
شمارهٔ ۹۸ - ثناگستری
ابرم که همی ز دریا بردارم
وآنگاه همی به دریا بر بارم
از خواجه عمید همی گیرم
مدحی که همی تو را دارم
مادح شدمش گر چه نه طماعم
بنده شدمش گر چه ز احرارم
در آفتاب دولت او دایم
مانند چرخ عالی مقدارم
روزی که من نبینم رویش را
آن روز از عمر می نانگارم
وانگاه بینمش به دو سه روزی
بس کوته ست عمر که من دارم
در ره همی نیابم تا یک ره
بر صد هزار حیله دهد بارم
دورم چرا کند که نه من جغدم
از من چرا رمد که نه من مارم
کردم بر آنکه خامه برگیرم
بس وهم بر خیالش بگمارم
کافور و مشک ناب برانگیزم
وآن صورت لطیفش بنگارم
هر گه که بار بدهد بنشینم
با صورتش غم دل بگسارم
ای صاحب موفق فرزانه
اندیشه می نداری از کارم
نه نیز بپرسی احوالم
نه بیش بخوانی اشعارم
بازار تیز گشت مرا زی تو
زیرا شدی به طبع خریدارم
از من چو جان و دل را بخریدی
نزدیک تو تبه شد بازارم
می جوی مر مرا که نوا جویم
باز آر مر مرا که دل آزارم
بادت بقا و دولت پیوسته
این خواهمت ز ایزد دادارم
وآنگاه همی به دریا بر بارم
از خواجه عمید همی گیرم
مدحی که همی تو را دارم
مادح شدمش گر چه نه طماعم
بنده شدمش گر چه ز احرارم
در آفتاب دولت او دایم
مانند چرخ عالی مقدارم
روزی که من نبینم رویش را
آن روز از عمر می نانگارم
وانگاه بینمش به دو سه روزی
بس کوته ست عمر که من دارم
در ره همی نیابم تا یک ره
بر صد هزار حیله دهد بارم
دورم چرا کند که نه من جغدم
از من چرا رمد که نه من مارم
کردم بر آنکه خامه برگیرم
بس وهم بر خیالش بگمارم
کافور و مشک ناب برانگیزم
وآن صورت لطیفش بنگارم
هر گه که بار بدهد بنشینم
با صورتش غم دل بگسارم
ای صاحب موفق فرزانه
اندیشه می نداری از کارم
نه نیز بپرسی احوالم
نه بیش بخوانی اشعارم
بازار تیز گشت مرا زی تو
زیرا شدی به طبع خریدارم
از من چو جان و دل را بخریدی
نزدیک تو تبه شد بازارم
می جوی مر مرا که نوا جویم
باز آر مر مرا که دل آزارم
بادت بقا و دولت پیوسته
این خواهمت ز ایزد دادارم
وزن: مفعول فاعلات مفاعیلن (مضارع مسدس اخرب مکفوف)
قالب: قطعه
تعداد ابیات: ۱۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۷ - ستایش
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۹ - ستایشگری
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.