هوش مصنوعی:
این متن شعری است که در آن شاعر به ستایش شخصی با فضایل و مکارم اخلاقی میپردازد و از مشکلات و موانعی که در راه ابراز محبت و خدمت به او دارد، سخن میگوید. شاعر از بخت بد و شرایط سخت زندگی خود شکایت کرده و از مخاطب میخواهد که او را از این وضعیت نجات دهد. در پایان، شاعر به قدرت و رای مخاطب اشاره کرده و اطمینان میدهد که هیچچیز از ارزشهای او کم نخواهد شد.
رده سنی:
15+
متن دارای مفاهیم عمیق و استعاری است که درک آن برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال دشوار خواهد بود. همچنین، برخی از واژهها و ترکیبات بهکاررفته در متن، نیاز به دانش زبانی و ادبی نسبتاً بالایی دارند.
شمارهٔ ۱۰۰ - مدح
ای تو بحر و فضایل تو درر
وای تو چرخ و مکارم تو نجوم
ای به حری به هر زبان ممدوح
وی به رادی به هر مکان مخدوم
لیکن اینجا موانعی است مرا
که در آن هست عذر من معلوم
زی تو خواهم همی که بفرستم
هر دو سه روز خدمتی منظوم
سخنان را چگونه جمع کند
خاطر بر بلا شده مقسوم
چرخ با سعد و نحس اگر گردد
همه یمن زمانه بر من شوم
طبع من موم بود و کردش سنگ
نقش بر سنگ بود و کردش موم
بخت بد کرد هر چه کرد به من
نیستم چون ز بخت بد مظلوم
ور نه جز خود همی که داند کرد
چون منی را ز چون تویی محروم
نه عجب گر ز بخت بد گردم
بهر خلق چو مشک تو مز کوم
سیدی حق من رعایت کن
بازخر مر مرا ز چرخ ظلوم
مصطفی گفت هر عزیز که او
به دلیلی فتد بود مرحوم
داند ایزد که من به کدیه طبع
از ضرورت نمی شوم مرسوم
تا همی از خرد به طبع اندر
منقسم نیست نقطه موهوم
باد جاه تو را زمانه رهی
باد رایی تو را سپهر خدوم
نه ز رای تو فرخی زایل
نه ز طبع تو خرمی معدوم
وای تو چرخ و مکارم تو نجوم
ای به حری به هر زبان ممدوح
وی به رادی به هر مکان مخدوم
لیکن اینجا موانعی است مرا
که در آن هست عذر من معلوم
زی تو خواهم همی که بفرستم
هر دو سه روز خدمتی منظوم
سخنان را چگونه جمع کند
خاطر بر بلا شده مقسوم
چرخ با سعد و نحس اگر گردد
همه یمن زمانه بر من شوم
طبع من موم بود و کردش سنگ
نقش بر سنگ بود و کردش موم
بخت بد کرد هر چه کرد به من
نیستم چون ز بخت بد مظلوم
ور نه جز خود همی که داند کرد
چون منی را ز چون تویی محروم
نه عجب گر ز بخت بد گردم
بهر خلق چو مشک تو مز کوم
سیدی حق من رعایت کن
بازخر مر مرا ز چرخ ظلوم
مصطفی گفت هر عزیز که او
به دلیلی فتد بود مرحوم
داند ایزد که من به کدیه طبع
از ضرورت نمی شوم مرسوم
تا همی از خرد به طبع اندر
منقسم نیست نقطه موهوم
باد جاه تو را زمانه رهی
باد رایی تو را سپهر خدوم
نه ز رای تو فرخی زایل
نه ز طبع تو خرمی معدوم
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: قطعه
تعداد ابیات: ۱۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۹ - ستایشگری
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۱ - ای بخت بد
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.