هوش مصنوعی: شاعر در این متن از زندگی پر رنج و محنت خود می‌گوید که مانند زندان است. او از بی‌عدالتی‌های روزگار، دشمنی دوستان و بیگانگی خویشان شکایت دارد و احساس می‌کند که در دنیایی پر از دروغ و افسانه زندگی می‌کند. با این حال، او بر مردانگی و راستی پایدار می‌ماند و دیگران را به مقاومت و مردانگی دعوت می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق فلسفی و اجتماعی است که درک آن به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند ناامیدی، محنت و انتقاد از جامعه ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین باشد.

شمارهٔ ۱۱۹ - تبارک الله ازین بخت و زندگانی من

تبارک الله ازین بخت و زندگانی من
که تا بمیرم زندان بود مرا خانه

اگر شنیدمی از دیگران حکایت خود
همه دروغ نمودی مرا چو افسانه

چو من مهندس دیدی که کردی از سمجی
بخاری و طنبی مستراح و کاشانه

ضعیف چشمم بی آفتاب چون خفاش
همی بسوزم بی شمع همچو پروانه

چو شانه شد جگرم شاخ شاخ ز انده آن
که موی دیدم شاخ سپید در شانه

ازین زمانه من از غبن پشت دست گزم
که بست پایم صد ره به دام بی دانه

چو شیر خایم دندان ز درد و روزی بود
که بود بر من دندان شیر دندانه

زمانه گر نکشد محنت مرا گیتی
که نه سپهر به پهلو فرو برد خانه

چو شادیم ز درمسنگ داده بود فلک
روا بود که کنون غم دهد به پیمانه

من از که دارم امروز امید مهر و وفا
که دوست دشمن گشته ست و خویش بیگانه

از آن عقیم شد این طبع نیک ره به ثنا
که هست مکرمت هر که بینم افسانه

درست و راست چو دیوانگان بر آن گویم
که در تو گیرم ازین روزگار دیوانه

تو خویشتن را مسعود سعد رنجه مدار
اگر نخواهی محنت مباش فرزانه

نکو نگفتی و هرگز نکو نداند گفت
رمیده دیوی ماند میان ویرانه

اگر چه کار به دولت مخنثان دارند
غلام مردان باش و بگوی مردانه
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: قطعه
تعداد ابیات: ۱۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۸ - ضرورت
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۰ - درخواست حضور یکی از دوستان
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.