۲۷۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲

ای می لعل راحت جان باش
طبع آزاده را به فرمان باش

روزگار بخست مرهم شو
دردمندم ز چرخ درمان باش

بی تو بیجان تنی است جام بلور
تن پاکیزه جام را جان باش

دلم از قحط مهر خشک شده است
بر دلم سودمند باران باش

گر تو زندان کشیده ای چون من
مر مرا یار بند و زندان باش

اختر شب شد آشکار به تو
کس نگوید تو را که پنهان باش

نامه ای می نویسم از شادی
بر سر آن نبشته عنوان باش

بچه آفتاب تابانی
نایب آفتاب تابان باش

شمع اگر نیست تو چون روشن شمع
پیش مسعود سعد سلمان باش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.