هوش مصنوعی:
این شعر از درد عشق و رنجهای ناشی از آن سخن میگوید. شاعر از ناشادی دل خود، بیپناهی در برابر عشق، و بیرحمی معشوق شکایت دارد. او همچنین به مقایسه خود با دیگران پرداخته و بیان میکند که رقیب سنگدلش هرگز نمیتواند مانند او عاشق باشد. در نهایت، شاعر به پذیرش وضعیت خود به عنوان طفیل بندگان اشاره میکند.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مضامین عاشقانه پیچیده و احساسات عمیق است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند درد عشق و ناامیدی نیاز به بلوغ عاطفی دارد.
غزل شمارهٔ ۱۶۱
غمی، کز درد عشقت، بر دل ناشاد می آید
اگر با کوه گویم، سنگ در فریاد می آید
دلم، روزی که طرح عشق می انداخت، دانستم
که: گر سازم بنای صبر بی بنیاد می آید
نمی دانم چه بی رحمیست آن سلطان خوبان را
که هر گه داد خواهم بر سر بیداد می آید
رقیبا، گر ترا اندیشه ما نیست معذوری
کجا بیدرد را از دردمندان یاد می آید؟
طفیل بندگان، من هم قبول افتاده ام، گویا
که از هر جانب آواز مبارک باد می آید
عجب خاک فرحناکست کوی می فروشان را!
که هر کس میرود غمگین، همان دم شاد می آید
چه نسبت با رقیب سنگدل مسکین هلالی را؟
نمی آید ز خسرو آنچه از فرهاد می آید
اگر با کوه گویم، سنگ در فریاد می آید
دلم، روزی که طرح عشق می انداخت، دانستم
که: گر سازم بنای صبر بی بنیاد می آید
نمی دانم چه بی رحمیست آن سلطان خوبان را
که هر گه داد خواهم بر سر بیداد می آید
رقیبا، گر ترا اندیشه ما نیست معذوری
کجا بیدرد را از دردمندان یاد می آید؟
طفیل بندگان، من هم قبول افتاده ام، گویا
که از هر جانب آواز مبارک باد می آید
عجب خاک فرحناکست کوی می فروشان را!
که هر کس میرود غمگین، همان دم شاد می آید
چه نسبت با رقیب سنگدل مسکین هلالی را؟
نمی آید ز خسرو آنچه از فرهاد می آید
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.