هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه از درد و رنج عشق نافرجام و هجران سخن می‌گوید. شاعر از عشق پرشور و بی‌قراری خود می‌نالد و از بی‌توجهی معشوق شکایت دارد. او با اشاره به داستان‌های عاشقانه‌ی کلاسیک مانند لیلی و مجنون، عمق رنج خود را به تصویر می‌کشد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه‌ی پیچیده و احساسات شدید است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، استفاده از اشارات ادبی و تاریخی نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.

غزل شمارهٔ ۱۷۲

وه! که سودای تو آخر سر بشیدایی کشید
قصه عشق نهان ما برسوایی کشید

آخر، ای جان، روزی از حال دل زارم بپرس
تا بگویم: آنچه در شبهای تنهایی کشید

میکشند از داغ سودایت خردمندان شهر
آنچه مجنون بیابان گرد صحرایی کشید

حال ما و فتنه چشم تو میداند که چیست؟
هر که روزی غارت ترکان یغمایی کشید

بنده آن سرو آزادم، که بر رخسار گل
خال رعنایی نهاد و خط زیبایی کشید

طاقت هجران ندارد ناز پرورد وصال
داغ و درد عشق را نتوان برعنایی کشید

صبر فرمودن هلالی را مفرما، ای طبیب
زانکه نتوان بیش ازین رنج شکیبایی کشید
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۷۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۷۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.