هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از عشق و حیرانی خود در این راه میگوید. او به دنبال یاری دیگر است و عشق را تنها کار خود میداند. شاعر از درد عشق و وفاداری مینالد و آرزو میکند که کاری جز عاشقی داشت. او همچنین از بازار عشق و زیبایی معشوق سخن میگوید و وفاداری خود را در مقایسه با دیگران برجسته میسازد.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و حسرت است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات عرفانی و ادبی ممکن است نیاز به سطحی از بلوغ فکری داشته باشد.
غزل شمارهٔ ۱۸۴
هر روز در کویش روم، پیدا کنم یار دگر
او را بهانه سازم و آنجا روم بار دگر
کارم همین عشقست و من حیران کار خویشتن
ای کاش، بودی هم مرا، جز عاشقی، کار دگر
من کیستم تا خوش زیم در سایه دیوار او؟
بگذار کز غم جان دهم در زیر دیوار دگر
بیرون مرو، جولان مکن وز ناز قصد جان مکن
انگار مرد از هر طرف صد عاشق زار دگر
در عشق مژگان صنم صحرا نوردی ها کنم
دارم بپا خاری عجب، در پای دل خار دگر
گر داشت روزی پیش ازین بازار یوسف رونقی
دارد متاع حسن تو امروز بازار دگر
غیر از هلالی، ماه من، داری وفاداران بسی
اما نداری، همچو او، یار وفادار دگر
او را بهانه سازم و آنجا روم بار دگر
کارم همین عشقست و من حیران کار خویشتن
ای کاش، بودی هم مرا، جز عاشقی، کار دگر
من کیستم تا خوش زیم در سایه دیوار او؟
بگذار کز غم جان دهم در زیر دیوار دگر
بیرون مرو، جولان مکن وز ناز قصد جان مکن
انگار مرد از هر طرف صد عاشق زار دگر
در عشق مژگان صنم صحرا نوردی ها کنم
دارم بپا خاری عجب، در پای دل خار دگر
گر داشت روزی پیش ازین بازار یوسف رونقی
دارد متاع حسن تو امروز بازار دگر
غیر از هلالی، ماه من، داری وفاداران بسی
اما نداری، همچو او، یار وفادار دگر
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۸۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۸۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.