۵۶۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۶۶

گر نیست جام گلگون، خوش نیست دور لاله
بی می چه نشأئه خیزد؟ از دیدن پیاله

من نوح روزگارم، از گریه غرق توفان
کو همدمی که گویم درد هزار ساله؟

تا کی بناز و شوخی لب را گزی بدندان؟
گل برگ نازکت را آزرده ساخت ژاله

قتل رقیب خود را با من حواله کردی
از دست من چه آید؟ هم با خدا حواله!

بر صفحه دل من ذکر می است و شاهد
عقد محبت آمد مضمون این پیاله

غمدیده ای، که خواند شرح غم هلالی
از خون دیده خود رنگین کند رساله
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۶۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۶۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.