هوش مصنوعی: این شعر بیانگر درد و رنج عاشقی است که از دوری معشوق رنج می‌برد و از بی‌عدالتی و ستمی که بر او رفته شکایت دارد. شاعر از عشق بی‌پاسخ، ندامت و تلخی‌های زندگی می‌گوید و در نهایت به این نتیجه می‌رسد که از دست دادن معشوق، جان او را می‌سوزاند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عاشقانه، ندامت و رنج‌های عاطفی است که درک آن‌ها برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از اشارات شعر ممکن است برای کودکان و نوجوانان مناسب نباشد.

شمارهٔ ۴۵

وقتی ز ما یاد آمدی هر هفته یی آن ماه را
اکنون ملال خاطرش بر ما ببست آن راه را

بی جرم غیرت می‌کند ور نیز جرمی کرده ام
هم چشم دارم کز کرم بردارد آن اکراه را

گر می کشد عین رضا ور نیز می بخشد روا
بر خون و مال بندگان حکم است و فرمان شاه را

عاشق ببودی جان بده تسلیم گرد و سر بنه
دست تصرف زین قبل در جان رسد دل خواه را

با اعتماد صابری با عشق کردم کافری
در پیش صرصر راستی وزنی نباشد کاه را

عشق جهان آشوب را بر هر طرف کافتد گذر
بانگ شبیخون برزند غارت کند بُن گاه را

بر مسندِ مصرِ دلم بنشست چون یوسف وشی
یعنی که بی مسند نشین رونق نباشد گاه را

قدرش نداند کس چو من یا چون زلیخا عاشقی
آری نباشد حاصلی از قدرِ یوسف چاه را

گفتم نزاری را مکن با زورمندان امتحان
بر شاخ بالا دست‌رس کمتر بود کوتاه را

اکنون ندامت می‌برد جان می‌کند خون می‌خورد
یارا ندارد لاجرم از دل برآرد آه را
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.