۲۸۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۲۰

فراق یار گرامی عجیب دشوارست
علی الخصوص کسی را که دل گرفتارست

چه اختیار بماند به دست مجنون را
که حسن لیلی بس شاهدی دل آزارست

قیامتی که بدان وعده میدهند الحق
فراق یار عزیزست و سخت دشوار است

در انتظار ملاقات دوستان به خیال
صبور بودن و قانع شدن بناچارست

دمی زآب سرم سوز دل نشد ساکن
از آنکه نایره ی اشتیاق بسیارست

بناز خفته چه داند میان نخّ و نسیج
که چشم من همه شب تا بروز بیدارست

بحبس ظلمت غربت چنان گرفتارم
که روز روشن بچشم من شب تارست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۱۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۲۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.