۳۲۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۵۱

خرابم از آن نرگسِ نیم مست
تمام اختیارم برون شد ز دست

توقّع مکن کز کمان‌دار تیر
اعادت کند چون برون شد زشست

به دیرِ مغان می‌پرستیده‌ام
ز بس می پرستی شدم بت پرست

اگر بت پرستی در اسلام نیست
کسی را ندانم در اسلام هست

که رویِ بتی دید و پوشید چشم
که مکروه دید و مقابل نشست

بیا بگذر ای خواجه از زهدِ خشک
موحّد ز تردامنی باز رست

دری هست بیش از مبادیِ عقل
که بر عشق بازست تا بر که بست

ز تو هیچ نگشاید از خود ببُر
مجرّد ز هم راهِ بد بر شکست

چو افسرده خام است و عاشق بسوخت
ملامت مکن بر نزاریِ مست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۵۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۵۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.