۲۶۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۴۹

هرکه را درد عشق داغ نکرد
نبوَد مرد اگرچه باشد مرد

مردِ مرد آن گهی ببوَد که عشق
از وجودش همی برآرد گرد

عشق با سوز و درد می آید
[پیش] با جوش و بوش و بردابرد

هیچ افسرده را نباشد سوز
هیچ آسوده را نباشد درد

سوزناکان به دوست مشغولند
نه چو افسردگان به خواب و به خورد

متناسب نکرد هیچ بصیر
نفس سوزناک با دم سرد

عشق و معشوق و عاشق صادق
هر سه چون جمع گشت باشد فرد

عقل پوشیده بُد نزاری را
عشقش از پرده با میان آورد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۴۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۵۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.