۳۷۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۶۳

آن ترک که با ما قدم از صدق و صفا زد
یاغی شد و بر یُرت گهِ عهد و وفا زد

اوّل به وفا گرم تر از برق درآمد
آخر به جفا صاعقه در خرمنِ ما زد

بُل غاغ شد از لشکرِ غم ملکِ وجودم
تا دستِ تطاول به گریبانِ جفا زد

هر آه که از سینۀ من دود برآورد
آتش ز نفس در جگرِ بادِ صبا زد

خاطر به که پیوست که ببرید ز ما مهر
در خیلِ که افتاد و سرا پرده کجا زد

گر جور کند بر من و گر تیغ زند یار
با کس نتوان گفت چرا کرد و چرا زد

بر هر چه کند دوست سخن نیست نزاری
چون می رسدش گر بزند یا بنوازد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۶۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۶۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.