۳۰۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۶۶

هیهات اگر به دستِ من استی زمامِ دل
هرگز نبردمی دگر از غصّه نامِ دل

بسیار دست و پای زدم در خلاصِ جان
رویِ خلاص نیست به حیلت ز دامِ دل

از بدوِ کون اگر غم و دل توأمان نبُد
پس بی غم از چه نیست زمانی مقام دل

بادِ صبا میانِ من و دوست محرم است
جز او به دوستان که رساند پیامِ دل

ای یادِ صبح عرضه کن از لطفِ بی دریغ
در بندگیِ حضرتِ جانان سلامِ دل

گو جایِ مهرِ توست اگر نه نکردمی
چندین مبالغت ز پیِ احترامِ دل

عمرم بدین امید به سر شد که عاقبت
روزی رسم مگر ز دهانت به کامِ دل

می بود پیش ازین و کنون می کنم غذا
از خون که تا به لب برسیده ست جامِ دل

چندین نزاریا چه خوری غصّه از رقیب
آری به روزگار کشند انتقامِ دل
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۶۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۶۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.